«قصه ی لاک پشت و میمون»


وقتی به خانه اش آمدوهمسرش را دربستر بیماری دید.از این که از حال همسرش بی خبربوده ناراحت شدو با مهربانی و دلجویی تلاش کرد،دل او را به دست آورد .واز همسرش خواست او را ببخشد. اما لاک پشت مادّه لب از لب باز نکرد و اهمیّتی به حرف های شوهرش نداد.پس به ناچار نزد دوست همسرش رفت و از او کمک خواست.لاک پشت دوست، که دید نقشه یشان گرفته ، خود را به ناراحتی زدو گفت :«همسرت از زندگی نا امید شده زیرا به بیماری بدی مبتلا شده، و داروی درد او در این جا یافت نمی شود و تورا برای آخرین دیدار به بالین خود فرا خوانده است .از آن گذشته کسی که امیدی برای زنده ماندن ندارد چه حرفی برای گفتن دارد؟ »

لاک پشت بیچاره با ناراحتی گفت:«این چه بیماری است که دوای آن ،این جا پیدا نمی شود؟»او جواب داد که:«بیماری همسرت، نوعی بیماری خاصّ زنان است و علاجش ،تنها «دل »میمون است. اگر می توانی دوای درد همسرت را پیدا کن.»

لاک پشت بیچاره به فکر فرو رفت و مدّت ها با خود اندیشید.اما به هیچ نتیجه ای نرسید جز این که با حیله ای دوست میمونش را به دام اندازد تا «دل »او را برای علاج بیماری همسرش به چنگ آورد.او بعد از این که خود را راضی به این کار کرد،پیش میمون برگشت.و به او گفت :«آن قدر دوری از تو برایم غیرقابل تحمّل بود که نتوانستم بیش تر از این پیش خانواده ام بمانم. حالاهم از تو می خواهم به خانه ام بیایی تا تو را با خانواده ام آشنا کنم .»

میمون  تشکر کرد و گفت :«من هم خیلی از تنهایی خسته شده ام و دوست دارم با تو به خانه ات بیایم.ولی نمی توانم در دریا سفرکنم. »لاک پشت جواب داد:«غصه نخور،من تو را روی پشتم سوار می کنم و به محلّ سکونتمان می برم.»پس او را بر پشتش گذاشت و به طرف خانه روانه شد.

وقتی به وسط دریا رسیدند.لاک پشت به خیانتی که می خواست بکند، فکر کردواز ناراحتی،شروع کردبه حرف زدن باخودش. میمون که متوجه شد به او گفت :«آیا ناراحتی داری که این گونه به فکر فرو رفته ای و با خودت حرف می زنی؟»

لاک پشت گفت:«راستش را بخواهی همسرم بیمار است و من نگرانم که او نتواند به خوبی از تو پذیرایی کند و من شرمنده ی تو شوم.»میمون گفت: «من از تو توقّع زیادی ندارم.پس خودت را با این حرف ها ناراحت نکن.»

لاک پشت چیزی نگفت و به راه خود ادامه داد.امّا پس از مدتی دوباره همان فکرها به سراغش آمد و او را به خود مشغول کرد.میمون که او را غرق در تفکّر دید گفت:«گمان کنم مشکل بزرگی داری که حال و روزت این گونه شده . چرا راستش را به من نمی گویی ؟ ما با هم دوستیم .نباید دردت را از من پنهان کنی .بگو شاید بتوانم مشکلت را حل کنم.»

لاک پشت گفت:«مشکل من بیماری همسرم است ، و مهم تر از آن دارویی است که برای معالجه ی او تجویز کرده اند .»

میمون پرسید: «مگر دارویش چیست؟»

لاک پشت گفت: «دل میمون»

تا میمون این را شنید ؛ دود از کله اش بلند شد و جهان پیش چشمش تیره شد. با خودش گفت:«دیدی چگونه فریب خوردم و خودم را در گرداب نابودی و فنا انداختم» پس چاره را در آن دید که که با حیله ای از دست این دوست ریاکار خلاص شود . برای همین با خونسردی به لاک پشت گفت: «درمان همسر تو برای من خیلی آسان است ، زنان ما هم بعضی وقت ها به این بیماری مبتلا می شوند و ما هم دل خود را به آن ها می دهیم و اصلاً مشکلی برایمان پیش نمی آید. امّا من الان دل خود را در خانه    گذاشته ام، تا از دست غصه ها راحت شوم.»

لاک پشت با تعجب پرسید :«چرا دل خود را جا گذاشته ای ؟»

میمون گفت:«ما میمون ها عادت داریم وقتی به  دیدن دوست عزیزی می رویم ،چون دل جایگاه غم و اندوه است ،آن را درخانه می گذاریم تا از دیدن دوست عزیز خود لذّت کامل ببریم. حالا هم چاره ای نداریم جز این که برگردیم تا من دل خود را بردارم و با هم پیش همسرت برویم و او را معالجه کنیم»

لاک پشت حرف او را باور کرد و به سرعت به طرف خانه ی میون برگشتند.به محض رسیدن ،میمون به بالای بلندترین درخت پرید. لاک پشت هر چه منتظر ماند خبری از آمدن میمون نشد. پس او را صدا زد و دلیل تأخیر را پرسید. میمون خندید و با صدای بلند گفت:«من میمون با تجربه ای هستم و سرد و گرم روزگار را چشیده ام. فهمیدم که قصد گول زدن مرا داشتی تا دلم را به خاطر مداوای زنت از سینه ام بیرون بیاوری و مرا به کشتن دهی. آری من از تو باهوش تر و باتجربه ترم. دیگر هیچ دوستی بین ما نیست تمام آن خوبی ها و مهربانی ها را فراموش کن و از این جا برو» .

لاک پشت که دید،تیرش به سنگ خورده و نمی تواند دل میمون را برای همسرش ببرد؛به دریا زد ،تا غصه ی از دست دادن دوستی عزیز را به دریا بسپارد.و به سوی خانه اش حرکت کرد .

 

« اسلامی»

 



آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: